۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

parsaanimation

حکایت زرنگی و دانایی
محمد ، یورگو و میشون دوستان دوران سر بازی بودند. آنها به مناسبت شب سال نو دور هم جمع
شده بودند. محمد فکر جالبی کرد ه بود .او گفت:«دو متر اونطرف تر یک دایره ی بزرگ می کشیم
سکه هامون رو از این جا پرت می کنیم تا توی دایره بیافته . سکه هایی که توی دایره افتادن مال
خدا باشه و اون ها رو به افراد فقیر می بخشیم.»یورگو به بزرگ بودن دایره اعتراض کرد و
گفت:«این طوری همه ی پول هامون نصیب خدا می شه. بهتره دایره رو یه کم کوچیک ترش
کنیم.» او دایره ی را که محمد کشیدهبود کوچک تر کرد. میشون گفت:«خدا که روی زمین نیست ،
توی آسمونه .پس پول هامون رو توی هوا می اندازیم تا خدا هر چی می خواد برای خودش
برداره. سکه هایی که توی هوا موند مال خدا باشه و اونهایی هم که روی زمین می افتن مال
ما.»همه ی آنهایی که بهزرنگی خودشان می نازند ،باید بدانند که هر چه قدر هم که زیرک باشند
،خدا از آن ها با هوش تر است و آن چه را که در طول سال ها بدست آورده اند ،می تواند در یک
چشم به هم زدن از آن ها پس بگیرید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر


درباره من

Bandarabbas, Hormozegan, Iran
علوم و روش آموزش آن به کودکان و نوجوانان و طراحی و تصویر سازی