۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه


حکایت -کار گروهی
«هرکس»،«یکی»،«هر یک» و «هیچ کس» در راهی می رفتند. آن ها قرار بود کاری انجام
دهند.«هر کس» مطمئن بود که «یکی» این کار را انجام خواهد داد. «هریک» می توانست این
کار را انجام دهد. اما «هیچ کس» آن را انجام نداد. «یکی» از این وضعیت عصبانی شد، زیرا آن
کاروظیفه «هر کس» بود. «هر کس» فکر کرده بود که «یکی» آن کار را انجام می دهد.
اما «هیچ کس» فکر نمی کرد که «هرکس» باید این کار را انجام دهد. بالاخره چون کاری را که
باید «هر یک» انجام می داد ،«هیچ کس» انجام نداد. « هرکس» تقصیر را به گردن «یکی»
می انداخت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر


بايگانی وبلاگ

درباره من

Bandarabbas, Hormozegan, Iran
علوم و روش آموزش آن به کودکان و نوجوانان و طراحی و تصویر سازی