۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

parsaslide58

حکایت :موفقیت ،ثروت ومحبت
زنی برای خرید ازخانه اش خا رج شد در پیاده روی مقابل خانه شان سه پیر مرد ریش سفید را دید که درست شکل هم بودند و روی نیمکتی نشسته بودن او از دیدن آنها حیرت زده شد. هنگام ظهر که داشت به خانه بر می گشت ،دید که آنها هنوز هم آن جانشسته بودند . زن آنها را برای ناهار به خانه اش دعوت کرد. یکی از سه پیرمرد از زن پرسید که آیا شوهرش در خانه است. زن جواب داد که شوهرش در خانه نیست پیرمرد گفت: «اگر شوهرت در خانه نیست پس ما هم نمی توانیم به خانه ات بیاییم.»
هنگام غروب شوهر زن به خانه آمدو زن در مورد آن سه پیرمرد بااوصحبت کرد . شوهر ش به او گفت:«نگاهی به بیرون بیانداز ،اگر هنوز آن سه پیرمرد آنجا هستند آنها را برای شام دعوت کن».
زن نزد آن سه پیرمرد رفت و آن ها رابرای شام به خانه دعوت کرد. یکی از پیر مردها گفت:«ما هیچ وقت سه نفری به میهمانی نمی رویم. اما یکی از ما می تواند با تو بیاید. ببین اسم من محبت است . اسم این دوستم موفقیت و اسم این دوستم هم ثروت است. حالا به خانه برو و با شوهرت مشورت کن و وقتی که تصمیمتان را گرفتید یکی از ما را دعوت کنید.
زن موضوع را با شوهرش در میان گذاشت .مشاجره ی شدیدی بین اعضای خانواده در گرفت. مرد گفت:«ثروت را دعوت کنیم». زنش طرفدار موفقیت بود. چون معتقد بود موفقیت با خودش ثروت و محبت را هم میآورد. اما دخترشان گفت که محبت را باید دعوت کنند. بالاخر تصمیم گرفتند که محبت را دعوت کنند . زن نزد سه پیر مرد رفت و گفت «ما تصمیم گرفتیم که محبت را دعوت کنیم». هنوز محبت از جایش بلند نشده بود که موفقیت وثروت هم از جایشان بر خاستند.
زن با تعجب گفت:« چی شد؟ مگر نگفته بودید که فقط یکی ازشما می تواند به خانه ما بیاید؟» محبت جواب داد:«اگر دوستان دیگرم را انتخاب می کردید همین طور می شد اما رسم ما این است که هر جا محبت برود، موفقیت و ثروت هم به دنبال او به آن جا می روند।»-فرخنده پارسا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر


بايگانی وبلاگ

درباره من

Bandarabbas, Hormozegan, Iran
علوم و روش آموزش آن به کودکان و نوجوانان و طراحی و تصویر سازی