۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

parsaslide68


حکایت:همه چیز از زمانی شروع شد که کاما را گم کردیم.
روزی انسان کاما را گم کرد .از آن روز به بعد ، از به کار بردن جمله های سخت و طولانی ترسید و شروع به استفاده از جملات ساده و کوتاه کرد. وقتی که جملاتش ساده شد. افکارش هم ساده شد. اما روز دیگر علامت ندا را هم گم کرد وبا لحنی آرام بدون این که آهنگ صدایش تغییر دهد، شروع به صحبت کرد. دیگر نه از چیزی ناراحت می شد ، نه از چیزی خوشحال می شد و نه از چیزی تعجب می کرد. مدتی بعد علامت سئوال را هم گم کرد و دیگر سئوال هم نمی کرد. دیگر چیزی توجه اش را جلب نمی کرد. دیگر نه به کار روز گار ،نه به کار دنیا و نه به کار خودش علاقه ای نشان نمی داد. چند سال بعد علامت دو نقطه روی هم را هم گم کرد و دیگر از توضیح دادن علت ها هم صر ف نظر کرد. در اواخر عمرش فقط علامت نقل قول برایش باقی مانده بود. دیگر خودش اظهار نظر نمی کرد و فقط افکار دیگران را بازگو می کرد. وقتی که به نقطه ی پایان رسید ، دیگر فکر کردن و خواندن را هم فراموش کرده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر


بايگانی وبلاگ

درباره من

Bandarabbas, Hormozegan, Iran
علوم و روش آموزش آن به کودکان و نوجوانان و طراحی و تصویر سازی